Unknown
«مهرداد صدیقیان» بازیگران جوانی است که در مدت کوتاه حضورش در سینما، فیلمهای خوبی در کارنامه خود گرد آورده است. بازی در فیلم «عصر جمعه» به کارگردانی «مونا زندی» ورود او به سینما به شمار میآید و پس از آن با بازی در فیلم «اتوبوس شب» ساخته «کیومرث پوراحمد» معروف شد. «دیوار» به کارگردانی «محمدعلی طالبی» و «حیران» ساخته «شالیزه عارفپور» از دیگر کارهای سینمایی اوست. صدیقیان همچنین در مجموعه تلویزیونی «سقوط یک فرشته» هم نقشآفرینی کرده است.
صدیقان در یادداشتی به «متن» از علاقهاش به فیلم میگوید و فیلمهایی که دوست دارد:
مهرداد صدیقیان: مگر میشود، بازیگر باشی و عاشق فیلم نباشی؟ من که زندگیام با سینما و فیلم وصله خورده است. گاهی دلم هوایی میشود که چند روز، در را روی خودم ببندم و فقط فیلم ببینم؛ نه مهمانی بروم و نه دوستانم را ببینم، بلکه فقط و فقط فیلم ببینم.
دلم میخواهد درباره فیلم صحبت کنم؛ فیلمهای زیادی که در آرشیو ذهنیام جا خوش کردهاند و اگر بخواهم پررنگترینشان را نام ببرم، باید بین فیلمهایی خاص با ژانرهایی کاملا متفاوت بگردم که با پوست و استخوان لمسشان کردم؛ فیلمهایی که هم من آنها را خوب میفهمم و هم آنها من را خوب میفهمند و انگار برای من ساخته شدند.
یکی از این فیلمها، فیلم سینمایی «رولور» اثر «گای ریچی» و مدیر فیلمبرداریاش هم «تیم موریس جونز است». رولور، یک اکشن هیجانآور است و از نظر تکنیکی روان، بدیع و ماهرانه و سرشار از انرژی است؛ اما برخلاف دو فیلم قبلی ریچی، اینبار به دنیای درونی شخصیتها اهمیت بیشتری داده میشود. تکگوییهای طولانی جک گرین ـ شخصیت اصلی فیلم ـ و این که دشمن بیشتر در ذهن او لانه کرده، برایم جذاب است و به نظرم نقطه مرکزی اثر را تشکیل میدهد.
ریچی، فیلم خود را مانند یک لابیرنت ذهنی طراحی کرده و تماشاگر را مرتب همراه گرین در راهروهای آن، به عقب و جلو میبرد تا حادثه را به مفهوم واقعی درک کند. در این فیلم از اکثر ترفندهای کلیپسازی مانند حرکت آهسته، تند، فیکس فریم، زوایای نامتعارف دوربین، قطعهای سریع، تقسیم پرده و نماهای نزدیک همراه با صداهای اغراقآمیز به گونهای هدفمند و تحت کنترل استفاده شده تا احساس آشفتگی و هرج و مرج ذهنی گرین را به شکلی مناسب بازتاب دهد. رولور نه فقط یک اکشن روانشناختی، بلکه یکی از بدیعترین فیلمهای سالهای اخیر و نمونهای خوب از سینمای امروز انگلستان است و فیلم دیگری که بسیاری آن را دوست دارم، «بازگشت» است.
نمیدانم درباره فیلم سینمایی بازگشت چه بگویم. فیلمی از سینمای روسیه، با بازیهای بسیار خیرهکننده است. با دیدن این فیلم به مفهومهای جالبی میرسید، اگر با ظرافت، چرایی سکانسهایش را زیر و رو کنید. بازگشت، داستان مردی است که پس از غیبتی 12ساله به خانه برمیگردد و پسرانش را به سفر تفریحی سه روزهای میبرد که پایانش به فاجعه منجر میشود.
فیلم از یک روز شنبه شروع میشود و در شنبه بعدی به اتمام میرسد. ما طی یک هفته شاهد رابطهای غریب بین پدر با فرزندانش هستیم که در کمتر فیلمی نمونهاش را دیدهایم. لحظاتی از فیلم، آنجا که آنها برای ماهیگیری به دریاچه اطراف جزیره میروند، یادآور فیلم زیبای «راه بزرگ آبی» ساخته «جیلو پونته کوروو» و با بازی «ایو مونتان» است، البته آن فیلم داستان و ماجرای دیگری دارد ولی وجود چند نکته مشترک، مقایسه این دو اثر را اجتنابناپذیر میکند و مهمترین آن، ارتباط پدر و دو پسرش است که سعی دارد حین تلاش برای تامین معاش از طریق ماهیگیری به فرزندانش درس زندگی بدهد و به اصطلاح آنها را مرد بار بیاورد، اما با روشی مهربانانه، با ابراز عشق و ایجاد رابطه و دوستی مستقیم و متقابل با آنها.
در فیلم «بازگشت»، هم پدر در تمام طول سفر تا لحظه بودنش سعی در آموزش بچهها دارد و میخواهد آنها را برای زندگی آینده آماده کند اما شیوه تربیتی او کمی غیرمعمول و سختگیرانه است. یاد این جمله زیبا میافتم: «وقتی بازگردم، با لباسهای مرد دیگری خواهم بود و با نام مرد دیگری. بازگشتم غیرمنتظره است. اگر نگاهم کنی باور نخواهی کرد که منم و من به تو نشانههایی عرضه میکنم و آنگاه باورم میکنی.» فیلم «نگاه اولیس» ساخته «تئو آنجلو پولوس».
**************
حالا با هم دو عکس از مهرداد صدیقیان میبینیم در مهرداد صدیقیان در مراسم افتتاحیه فیلم سینمایی "زندگی خصوصی آقا و خانم میم"
و عکس بعدی مهرداد صدیقیان در این مراسم:
به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی ست!