پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان

▂▃▅▆▇█ پ █ ا █ ت █ و █ ق █ ه █ و █ ا █ د █ ا █ ر █ ا █ ن █ م █ ه █ ر █ د █ ا █ د █ ص █ د █ ی █ ق █ ی █ ا █ ن █▇▆▅▃▂

پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان

▂▃▅▆▇█ پ █ ا █ ت █ و █ ق █ ه █ و █ ا █ د █ ا █ ر █ ا █ ن █ م █ ه █ ر █ د █ ا █ د █ ص █ د █ ی █ ق █ ی █ ا █ ن █▇▆▅▃▂

پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
▂▃▄▅▆▇█▓مهردادصدیقیان▓█▇▆▅▄▃▂
پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان
احتمالا یادتون میاد پاتوق هواداران مهرداد صدیقیان بلاگفا.
اون وبلاگ مسدود شد و من به همین دلیل به اینجا اومدم.
به دلیل نامعلوم.
mehrdad-sedighian.blogfa.com
мε♄я∂αⅾ﹩ℯḓḯ❡ℌḯ@η
ᙢᗴᖺᖇᖙᗩᕍᔕᙓᕍᓰᘐᖺᓰᗩﬡ
мℯℌґḓα∂﹩εⅾ☤❡ℌ☤αη▪♭ℓ◎❡▪їя
mehrdadsedighian.blog.ir
wԍμɩqɑqƨԍqᴉმμᴉɑu·pɼoმ·ᴉɩ
ɿi.ϱold.nɒiʜϱibɘƨbɒbɿʜɘm
ɹı·ɓoๅq·uɐıɥɓıpəspɐpɹɥəɯ
ri.golb.naihgidesdadrhem
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
  • ۱۲ بهمن ۹۳، ۲۱:۳۱ - فاطمه
    سلام
چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۱، ۱۰:۱۷ ب.ظ

امام رضا (ع)

ولادتامام على بن موسى الرضا(علیه السلام) بنا به نقل کلینى و شیخ مفید در یازدهم ذیقعده سال 148 هـ ق در مدینه منوره تولد یافت. پدرش موسى بن جعفر(علیه السلام) و مادرش نجمه خاتون بود. گویند نجمه را آغاز تکتم مى نامیدند و پس از ولادت امام رضا او را طاهره لقب دادند. شیخ مفید و کلینى از هشام بن احمد نقل کرده اند که گفت:حضرت موسى بن جعفر به من فرمود: آیا خبر دارى که کسى از برده فروشان مغرب آمده باشد؟ گفتم نه. حضرت فرمود: چرا آمده است، بیا نزد او رویم. به اتفاق حضرت به محل برده فروشان رفتیم: مردى را دیدم که بردگانى چند همراه داشت. به او گفتیم بردگانت را به ما نشان بده. او هفت کنیز آورد که حضرت هیچ یک را نخواست و فرمود کنیز دیگرى بیاور. برده فروش گفت جز یک کنیز بیمار کنیز دیگرى ندارم. حضرت فرمود: چه اشکال دارد که آن را نیز به ما نشان دهى. برده فروش امتناع کرد و حضرت برگشت. روز بعد مرا فرستاده و فرمود همان کنیز بیمار را به هر قیمتى که گفت خریدارى کن. من پیش او رفتم و مرد گفت کنیز را به کمتر از فلان مبلغ نمى فروشم. گفتم به همان قیمت او را خریدارم. مرد گفت از آن تو باشد و سپس پرسید آن مردى که دیروز همراه تو بود که بود؟ گفتم مردى از بنى هاشم گفت از کدام خانواده بنى هاشم. گفتم بیش از این اطلاع ندارم. مرد گفت من این کنیز را از دورترین نقاط آفریقا خریده ام. زنى از اهل کتاب به من گفت این دختر پیش تو چه مى کند؟ گفتم او را به کنیزى براى خود خریده ام. گفت سزاوار نیست که این کنیز نزد تو باشد، بلکه او باید نزد بهترین مرد روى زمین باشد و پس از مدت کوتاهى پسرى آورد که در مشرق و مغرب مانندش نباشد. هشام گوید: من او را پیش  امام بردم، پس از چندى حضرت رضا(علیه السلام) از او متولد گردید.کنیه امام هشتم، ابوالحسن مى باشد و آن حضرت را ابوالحسن الثانى مى گویند. مشهورترین لقب او رضا و القاب و عناوین دیگرى نیز مانند صابر، فاضل، وفى، رضى و... براى آن حضرت نقل شده است. بزنطى گوید امام جواد مى فرمود حق تعالى پدرم را به «رضا» مسمى گردانید براى اینکه او پسندیده خدا بود در آسمان و پسندیده رسول و ائمه اطهار بود در زمین و همه از او خوشنود بودند و او را براى امامت پسندیدند.بزنطى در ادامه مى گوید: عرض کردم مگر همه پدران شما پسندیده خدا و رسول و امامان نبوده اند. فرمود بلى. گفتم: پس چرا فقط او را در میان آنها به این نام ملقب گردانیدند؟ فرمود: براى اینکه از او دوست و دشمن هر دو راضى بودند و اتفاق دوست و دشمن بر خشنودى، مخصوص آن حضرت بود، بدین جهت او را بدین اسم مخصوص گردانیدند. حضرت دوران کودکى و جوانى را در مدینه طیبه که مهبط وحى بود در خدمت پدر بزرگوارش سپرى کرد و مستقیماً تحت تعلیم و تربیت امام هفتم قرار گرفت و علوم و معارف و اخلاق و تربیتى را که حضرت کاظم از پدرانش به ارث برده بود، به او آموخت. حدود 35 سال در سایه پدر زیست و از خرمن فیضش خوشه ها چید. در این مدت، استعداد خدادادى خود را براى پذیرش مقام امامت که منصب الهى است به ظهور رسانید و پدرش نیز در دوران حیات خود مکرر بدین مطلب اشاره کرد و از بین تمام فرزندان خویش او را به فرمان الهى براى جانشینى خود معرفى کرد. دانشمند لبنانى، احمد مغنیه، در خصوص این دوران از زندگانى امام رضا چنین مى نویسد:امام هشتم 35 سال در حیات پدر بزرگوارش زندگانى کرد که قسمت اعظم آن در دوره هارون الرشید بود و پدرش در حبس هارون بود. گاهى در زندان بغداد و گاهى در زندان بصره عمر مبارکش مى گذشت. امام رضا این ظلم ها را مى دید و سر بر زانو غم نهاده و نمى توانست به کسى اظهار دارد. روزگار رضا بسیار شبیه به روزگار پدران او بود که یک سر آن به على بن ابیطالب و طرف دیگرش متصل به ائمه اطهار(علیهم السلام)بود. امامت ثامن الحجج(ع)امام به کسى گفته مى شود که ریاست و رهبرى جامعه اسلامى را از جهات سه گانه: حکومت، بیان معارف و احکام دینى و رهبرى و ارشاد حیات معنوى مردم را به عهده مى گیرد. و در عقیده شیعه، چنین کسى باید از جانب خدا تعیین و به مردم ابلاغ شود.امام رضا(علیه السلام) خود در حدیثى طولانى که کلینى آن را در کافى نقل کرده صفات و ویژگى هایى رابراى امام بیان مى کند و اشاره مى کند که منصب امامت مانند مقام نبوت منشأ الهى دارد و امام نیز باید از جانب خداوند تعیین و به وسیله پیامبر یا امام قبلى به مردم معرفى شود. چنانکه امام اول، امیر المؤمنین على(ع) مطابق آیه تبلیغ در غدیر خم به وسیله پیامبر اکرم به مردم معرفى و ابلاغ شد و امامان بعدى نیز علاوه بر اینکه نبى گرامى برابر احادیث موجود در کتب فریقین با مشخصات کامل تا امام دوازدهم نام برده است، هر امامى نیز امام بعد از خود را با نص صریح و قطعى معرفى مى کرده است.امام کاظم نیز در موارد متعددى به امامت حضرت رضا پس از خود تصریح فرموده بود، از جمله داوود رقى گوید: به موسى بن جعفر عرض کردم پدرم فداى تو باد، من به سن کهولت رسیده ام و مى ترسم پیش آمدى برایم روى دهد و دیگر شما را نبینم، لذا مى خواهم مرا از امام بعد از خود خبر دهید. حضرت فرمود: پسرم على امام بعد از من است.نصر بن قابوس مى گوید: به حضرت ابى ابراهیم، موسى بن جعفر(ع) عرض کردم که من از پدرت (امام صادق) پرسیدم که امام پس از شما کیست، شما را معرفى کرد و هنگامى که آن حضرت رحلت فرمود، مردم پراکنده شدند ولى من و یارانم به شما معتقد شدیم، شما نیز امام پس از خود را به من معرفى فرمائید. امام کاظم(ع) فرمود: فلانى. (امام رضا را نام برد)در عین حال با همه این نصوصى که به امامت حضرت رضا(ع) تصریح دارد، پاره اى از شیعیان و حتى نواب امام کاظم بعد از شهادت حضرت، از پذیرش امامت امام رضا(ع) استنکاف کردند و به اصطلاح در امام کاظم(ع) توقف کردند و به «واقفیه» مشهور شدند. اینان مى گفتند: امام موسى بن جعفر بدرود زندگى نگفته، بلکه مانند عیسى بن مریم به آسمان رفته است و مهدى موعود او است و به زودى باز مى گردد و بعد از وى هیچ امامى وجود نخواهد داشت. به همین جهت امامت امام رضا و جانشینى آن حضرت را نپذیرفتند و متأسفانه اکثر اینان که چنین مى گفتند از بزرگان شیعه بودند. نویسنده معروف، هاشم معروف الحسینى در این باره مى نویسد:بیشتر منابع تأکید دارند که آنهایى که در حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) توقف کردند و به امامت امام رضا قائل نشدند (هفت امامى ها) در شمار بزرگان و سرشناسان صحابه امام کاظم بودند که وفات آن حضرت را منکر شدند و مدعى شدند که او (امام هفتم) قائم آل محمد است و غیبتش از میان قوم خود مانند غیبت موسى بن عمران است.یکى دیگر از نویسندگان درباره علت توقف آنان چنین مى نویسد: امام موسى بن جعفر نمایندگانى داشت که سهم امام و مالیات اسلامى شیعیان را به نیابت از آن حضرت مى گرفتند ودر فرصت مناسب به دست امام مى رساندند و یا با اجازه او در موارد مجاز مصرف مى کردند. آنگاه که امام کاظم(علیه السلام) در زندان هارون الرشید به شهادت رسید، نزد نمایندگانش اموال فراوانى گرد آمده بود تا جایى که نزد زیاد بن مروان قندى هفتاد هزار و نزد على بن حمزه سى هزار دینار جمع شده بود و همین اموال موجبات لغزش و انحراف این نمایندگان را بوجود آورد و سر انجام به خاطر تصاحب اموال، بر امامت موسى بن جعفر توقف و امامت حضرت رضا را انکار کردند و این دوستان فرصت طلب جریان انحرافى واقفیه را پى ریزى کردند.یونس بن عبدالرحمن که از شخصیت هاى بزرگ شیعى بود و در صحنه هاى علمى و مبارزاتى در مکتب اهل بیت عصمت، گامهاى بلنى را برداشته بود مى گوید:چون این حرکت انحرافى را مشاهده کردم و براى من حقیقت امر مبنى بر انحراف واقفیه و اثبات امامت على بن موسى الرضا(علیه السلام) آشکار گردید، به افشاگرى علیه این باند دنیا پرست زبان گشودم و مردم را از افتادن به دام انحراف واقفیه بر حذر داشتم و به صراط مستقیم امامت که در شخصیت با عظمت حضرت رضا(ع) تجلى یافته بود دعوت کردم. دو تن از رهبران جریان واقفیه، زیاد قندى و على بن ابى حمزه، چون از موضع گیرى من اطلاع پیدا کردند طى پیامى به من اظهار داشتند که اگر انگیزه ات  از مخالفت با ما ثروت است، ما تو را بى نیاز مى کنیم و ده هزار دینار براى من ضمانت کردند، به شرط آنکه از مخالفت با آنها دست بردارم و مردم را به امامت حضرت رضا دعوت نکنم. من به آن دو گفت: ما خود از امام صادق و امام باقر روایت کرده ایم که فرمود:اذا ظهرت البدع فعلى العالم ان یظهر علمه، فان لم یفعل سلب نور الایمان:هرگاه بدعت ها آشکار گردد، بر شخص دانشمند آگاه واجب است که علم ودانش (حقیقت) خود را آشکار سازد و در صورتى که چنین نکند نور ایمان از وى گرفته مى شود.من هرگز جهاد و مبارزه با بدعت را رها نمى کنم. در نتیجه آن دو مرا ناسزا گفتند و آشکارا بناى دشمنى با من گذاشتند.منصور بن یونس برزج یکى دیگر از کسانى بود که دنیادوستى و حب مال او را از مسیر حقیقت منحرف ساخت. نزد او به عنوان نماینده امام کاظم(ع) اموال فراوانى جمع شده بود. و چون امام هفتم به شهادت رسید، اموال را به جانشین آن حضرت، امام رضا(علیه السلام) تحویل نداد و مقدار قابل توجهى از سهم مبارک امام را تصاحب کرد. خود همین منصور بن یونس مى گوید:روزى خدمت امام کاظم(ع) رسیدم، حضرت به من فرمود: اى منصور! آیا مى دانى مى خواهم چه مطلب جدیدى را براى تو بگویم؟عرض کردم. نه آقا نمى دانم.فرمود: فرزندم على را وصى و جانشین بعد از خود قرار داده ام. پس به نزد او برو و این جانشینى را به او تبریک بگو و نیز به او برسان که این کار به دستور من است. منصور بن یونس بر طبق دستور امام کاظم(ع) نزد حضرت رضا(ع) رفت و وصایت و خلافت آن حضرت را به وى تبریک گفت و در واقع با او بیعت کرد. ولى همین منصور برزج از کسانى بود که بعد از شهادت موسى بن جعفر(ع) به خاطر تصاحب اموال فراوانى که نزد او جمع گردیده بود بیعت شکنى کرد و امامت امام رضا(علیه السلام) را منکر شد.طبرسى نیز سبب توقف و انکار فوت امام کاظم(ع) را از سوى واقفیه چنین مى نویسد: سبب ظاهرى این اشکال تراشى ها طمع در اموال و امانت هایى بود که در زمان زندانى بودن امام کاظم(ع) پیش بعضى از اصحاب آن حضرت جمع شده بود. این موضوع، آنان را به انکار وفات آن حضرت و ادعاى زنده بودن او و انکار جانشینى براى وى و انکار نص در این رابطه واداشت.خود حضرت رضا(ع) در خصوص ابن سراج که یکى از همین جماعت واقفیه بود، مى فرماید: اما ابن سراج آنچه باعث مخالفتش با ما و خروجش از اطاعت حق گردید، این بود که به مال فراوانى از پدرم که نزد او بود تجاوز کرده و در حیات او آن ثروت را خورد... به جانم سوگند، تعلل ورزیدن ابن سراج هیچ دلیلى جز خوردن آن ثروت فراوان نداشت.و در مورد ابن حمزه، فرمود: او دچار تأویل شد که به درستى نشناخته بود ودانشش را نداشت. با این حال تأویل خود را به مردم القاء کرد و بر سر آن لجاجت کرد.امام رضا(ع) چندین بار با اینان مناظره کرد، تعدادى از آنها از ایده باطل خود دست برداشتند و گروهى چون ابن حمزه بطائنى، زیاد قندى، ابن سراج و دیگران نسبت به آن اصرار ورزیدند و امام ایشان را لعنت کرد. کشى در رجال خود بعضى از این مناظرات را نقل کرده است. پذیرش امامت حضرت رضا(علیه السلام) از جانب احمد بن موسى(علیه السلام)یکى از برادران بلند مقام حضرت رضا(علیه السلام)، احمد بن موسى (علیه السلام) است (معروف به شاه چراغ مرقد شریفش در شیراز مى باشد) این شخصیت بزرگوار مورد احترام مردم بود، حتّى پس از شایع شدن شهادت حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام)در مدینه، جمعى در مدینه به عنوان پذیرش امامت او به در خانه (ام احمد) آمدند، و همراه «احمد بن موسى(علیه السلام)» به مسجد رفتند، از آنجا که «احمد بن موسى» داراى کرامات و مقامات ارجمند بود، مردم تصوّر مى کردند، امام بعد از امام کاظم(علیه السلام) اوست، با او به عنوان امام بیعت کردند، او از مردم بیعت گرفت و سپس بالاى منبر رفت و خطبه اى در نهایت فصاحت و بلاغت خواند، سپس فرمود: «اى مردم! شما همه با من بیعت کردید، ولى بدانید من با برادرم «على بن موسى(علیه السلام)» بیعت کرده ام، او امام و جانشین پدرم مى باشد، او ولى خداست، و بر من و شما از جانب خدا و رسولش واجب است که هرچه او به ما امر مى کند، اطاعت کنیم.»همه حاضران سخن احمد بن موسى(علیه السلام) را پذیرفتند، و دسته جمعى از مسجد بیرون آمده در حالى که احمد بن موسى(علیه السلام) در پیشاپیش آنها بود، با هم به در خانه حضرت رضا(علیه السلام) رفتند و با آن حضرت بیعت کردند، امام رضا(علیه السلام)براى احمد بن موسى(علیه السلام)، دعا کرد، و احمد بن موسى(علیه السلام) از آن پس همواره در خدمت برادر بود، تا آن زمان که حضرت رضا(علیه السلام) به سوى خراسان حرکت نمود.احمد بن موسى(علیه السلام) در عصر خلافت مأمون عباسى، همواره جماعتى از مدینه به قصد زیارت برادرش حضرت رضا(علیه السلام)، از طریق فارس به سوى خراسان حرکت نمودند، هنگامى که «قتلغ خان» استاندار و نماینده مأمون در شیراز از ورود او به سوى شیراز، مطلع شد (با توجه به این که سیاست مأمون نسبت به امام رضا(علیه السلام) و امامزادگان، تغییر کرده بود) سپاهى به سوى او فرستاد، و در هشت فرسخى شیراز در محلى به نام «خان زینان» سر راه احمد بن موسى(علیه السلام) را گرفتند، بین حضرت احمد و همراهانش با سپاه قتلغ خان، جنگ واقع شد، در این میان یکى از یاران قتلغ خان فریاد زد: «اگر شما قصد دیدار حضرت رضا(علیه السلام) را دارید او از دنیا رفت». وقتى که یاران احمد بن موسى(علیه السلام) چنین شنیدند از اطراف او پراکنده شدند، دشمنان آنها را تعقیب کرده و در شیراز در همانجا که اکنون محل مرقد شریف احمد بن موسى(علیه السلام) است، او و عده اى از همراهانش را به شهادت رساندند.به این ترتیب این امامزاده وارسته و بزرگ با کمال خلوص مردم را به پذیرفتن امامت برادرش حضرت رضا(علیه السلام)فراخواند، و خود و همراهانش در راه دیدار برادر، به شهادت رسیدند، و خون جوشان او و همراهان، بذرهاى گسترش تشیع و محبت اهل بیت(علیهم السلام) را در دلهاى ایرانیان آن عصر، و اعصار دیگر پاشید. امام رضا(علیه السلام) در مدینه، پس از امامتمدت امامت حضرت رضا(علیه السلام) حدود 20 سال طول کشید، که 17 سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.امام رضا(علیه السلام) در مدینه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگى امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد، و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش امام صادق(علیه السلام) پرداخت و در این راستا گامهاى بزرگ و استوارى برداشت.موقعیت امام رضا(علیه السلام) در مدینه، همه علما و شخصیتهاى سیاسى و اجتماعى حجاز را تحت الشعاع خود ساخت، مردم آن بزرگوار را در همه شؤون مادى و معنوى، مرجع و پناه خود مى دانستند، و نور وجود او چون خورشیدى بر قلبها مى تابید، و تاریکیها را از نظرات گوناگون روشن مى ساخت.آن حضرت براى رفع مشکلات اجتماعى، فرهنگى و سیاسى مردم، در همه امور دخالت مى کرد، و در متن جامعه قرار داشت، و در امور و مسائل مختلف اجتماعى هرگز لحظه اى بى تفاوت نزیست، به ویژه در دو بعد فرهنگى و سیاسى، تلاش فراوان داشت، آن بزرگوار در گفتگویى با مأمون در خراسان فرمود:و ما زادنى هذا الامر الذى دخلت فیه، فى النعمة عندى شیئاً و لقد کنت بالمدینة و کتابى ینفذ فى المشرق و المغرب، و لقد کنت ارکب حمارى، و امرّ سکک المدینه، و ما بها اعزّمنّى، و ما کان بها احد یسألنى حاجة یمکننى قضاؤها له الاّ قضیتها له:«اینکه من در اینجا (خراسان) به عنوان ولى عهد، شده ام از نظر من هیچگونه بر موقعیت من افزوده نشده است، من در مدینه در موقعیتى بودم که نامه ام به مشرق و مغرب مى رفت (دست خطم را در همه جا مى خواندند) بر مرکب خود سوار مى شدم، و در راههاى مدینه عبور مى کردم، هیچ کس در آنجا عزیزتر از من نبود، و هرکسى حاجتى داشت و آن را از من مى طلبید، تا حدّ توان نیازهاى نیازمندان را تأمین مى کردم.» موضعگیرى امام رضا(علیه السلام) در برابر هارونپس از شهادت امام کاظم(علیه السلام) که در سال 183 هـ ق رخ داد، آغاز امامت حضرت رضا(علیه السلام) شروع شد، و با توجه به اینکه هارون (پنجمین خلیفه عباسى) در سال 193 از دنیا رفت، ده سال از امامت حضرت رضا(علیه السلام) معاصر این زمان بود.موضعگیرى امام رضا(علیه السلام) در برابر هارون، مانند موضعگیرى پدر بزرگوارش امام کاظم(علیه السلام)بود، و از این موضع، کوچکترین عقب نشینى نکرد، در همین عصر، امامت خود را آشکار نمود، و این خود اعلان آشکار بر ضدّ حکومت هارون بود، امام رضا(علیه السلام) هرگز حکومت هارون را تأیید نکرد، و چنانکه قبلاً ذکر شد، هرگونه کمک به دولت عباسیان را، تحریم نمود و صریحاً فرمود «کمک به آنها و کارمند شدن در ادارات آنها، و کوشش براى تأمین نیازهاى آنها معادل کفر است، و توجه عمدى به آنها از گناهان کبیره اى است که نتیجه اش عذاب آتش دوزخ است.» براى اینکه موضعگیرى حضرت رضا(علیه السلام) را در برابر هارون به روشنى دریابیم، نظر شما را به روایات زیر جلب مى کنم:1 - صفوان بن یحیى مى گوید: پس از شهادت امام کاظم(علیه السلام)، حضرت رضا(علیه السلام) درباره امامت خود صریحاً سخن گفت، ما از آشکار شدن این امر، بر جان حضرت ترسیدیم (که مبادا هارون به او آسیب برساند) شخصى به امام رضا(علیه السلام)عرض کرد: «شما امر بسیار مهمى را آشکار نمودید، و ما ترس آن داریم که از ناحیه این طاغوت (هارون) به شما گزندى برسد.»امام رضا(علیه السلام) فرمود: «او (هارون) هرچه مى خواهد تلاش کند ولى بر من راهى ندارد».2 - محمد بن سنان یکى از دوستان حضرت رضا(علیه السلام) مى گوید: «به آن حضرت عرض کردم، شما بعداز پدرتان، امامت خود را آشکار ساختید با اینکه از شمشیر هارون خون مى چکد؟»آن حضرت در پاسخ فرمود: سخنى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مرا بر این کار جرأت داد، آنجا که فرمود: «اگر ابوجهل از سر من یک لاخه مو بگیرد، گواهى دهید که من پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیستم.»و انا اقول لکم ان اخذ هارون من راسى شعرة فاشهدوا انى لست بامام:«اگر هارون از سر من یک لاخه مو بگیرد، گواهى دهید که من امام  نیستم.»3 - در مورد دیگر آمده: على بن ابى حمزه به امام رضا(علیه السلام) عرض کرد: «از اینکه امامت خود را آشکار نموده اى از دستگاه هارون نمى ترسى؟»آن حضرت در پاسخ فرمود: «اگر بترسم، آنها را یارى کرده ام.» ابولهب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را تهدید کرد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله)به او فرمود: «اگر از ناحیه تو خراشى به من برسد من دروغگو هستم.»... من نیز به شما مى گویم: اگر از ناحیه هارون خراشى به من برسد من دروغگو هستم.»به این ترتیب حضرت رضا(علیه السلام) با کنایه اى رساتر از تصریح، هارون را ابوجهل و ابولهب عصر خود خواند، و این مطلب را آشکار ساخت که ماجراى من و هارون مثل ماجراى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و ابوجهل و ابولهب است، ماجراى حق و باطل است که در هر عصرى به شکلى آشکار مى گردد.4 - اباصلت هروى مى گوید: روزى حضرت رضا(علیه السلام) (در مدینه) در خانه اش بود، فرستاده هارون نزد آن حضرت آمد و گفت: «امیر مومنان هارون شما را مى خواهد،هم اکنون دعوت او را اجابت کن.»حضرت رضا(علیه السلام) برخاست و به من فرمود: «هارون در چنین وقتى مرا نطلبیده مگر اینکه آسیبى به من برساند، ولى سوگند به خدا او نمى تواند به من آسیبى برساند، به خاطر کلماتى (دعاهایى) که جدّم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به من تعلیم نموده».(که به وسیله آن خودم را از گزند او حفظ مى کنم).اباصلب مى گوید: همراه حضرت رضا(علیه السلام) نزد هارون رفتیم، ولى هنگامى که در روبروى هارون قرار گرفتیم، هارون گفت: «اى ابوالحسن، دستور داده ایم صد هزار درهم در اختیارت بگذارند، مبلغ نیاز اهل خانه و بستگانت را براى ما بنویس، اکنون اگر مى خواهى به سوى بستگانت بازگرد».هنگامى که امام رضا از نزد هارون به سوى خانه اش بازگشت، هارون به پشت سر امام رضا(علیه السلام)نگاه مى کرد و گفت: «من تصمیمى داشتم ولى خداوند اراده دیگرى داشت، و اراده خدا بهتر است».  گفتگوى امام رضا(علیه السلام) با جاثلیقجاثلیق که از علماى دین مسیح(علیه السلام) بود با متکلمین اسلامى به گفتگو و مناظره مى پرداخت و مى گفت: ما و شما همگى متفق بر نبوت عیسى(علیه السلام) مسیح و زنده بودن آن حضرت در آسمان هستیم ولى در نبوت پیغمبر اسلام بین ما و شما اختلاف است و همگى متفق هستیم که از دنیا رفته است. پس چه دلیلى دارید که آن حضرت پیامبر بوده است؟ متکلمین اسلامى متحیر ماندند. پس در محضر مقدس حضرت رضا(علیه السلام) و مأمون عباسى حاضر گردید و به حضرت عرض کرد، نظر شما درباره عیسى(علیه السلام) و کتاب او چیست؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: من اقرار به نبوت و کتاب عیسایى دارم که اقرار به نبوت پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نموده و امت خویش را بشارت داده است و به عیسایى که اقرار به نبوت آن حضرت نکرده است کافر هستم.سپس فرمود: اى نصرانى ما به عیسى(علیه السلام) که ایمان به محمد(صلى الله علیه وآله) داشت ایمان داریم ولى یک نقص داشت که نماز و روزه بسیار کم بجا مى آورد.جاثلیق گفت: به خدا قسم عیسى(علیه السلام) همواره صائم النهار و قائم اللیل بود.حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: براى چه کسى به جا مى آورد؟جاثلیق ساکت شد. (زیرا آنها معتقد به خدایى عیسى(علیه السلام) بودند و اگر عیسى(علیه السلام) خدا بود براى چه کسى عبادت مى کرد؟)جاثلیق به حضرت عرض کرد: کسى که مرده را زنده کند و اکمه و ابرص (کور مادرزاد و پیس) را شفا دهد مستحق عبادت است. حضرت فرمود: یسع نیز همین کارها را مى کرد. بر روى آب راه مى رفت و اکمه و ابرص را شفا مى داد و حزقیل نیز 35 هزار نفر را پس از مرگ 60 ساله زنده نمود و قومى از بنى اسرائیل خارج از بلاد خویش شدند از ترس طاعون و مرگ و خداوند آن را هلاک کرد، و خداوند به پیامبرى از پیامبرانش امر کرد که بر استخوانهاى مرده آنها بعداز چندین سال بگذرد و آنها را صدا بزند و بگوید: به اذن خدا زنده شوید و آنها نیز زنده شدند. و قصه ابراهیم و پرندگان را در قرآن ذکر کرده است که: فصر هن الیک و داستان موسى(علیه السلام) را که واختار موسى ذکر نمود زیرا آنها مى گفتند: لن نومن لک حتى نرى الله جهرة پس سوخته شدند و بعداز آن موسى آنها را زنده نمود و قریش نیز از حضرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درخواست نمودند که آنها را زنده کند. سپس فرمود: تورات و انجیل و قرآن و زبور این مطلب را مطرح نموده اند و اگر باید هرکسى را که مرده زنده مى کند خدا دانست، مى بایست تمامى اینها را خدا پنداشت. گوشه هایى از صفات و ویژگى هاى على بن موسى(ع)از امام موسى بن جعفر(ع) روایت شده که به فرزندانش مى فرمود: این برادر شما، على، دانشمند آل محمد(ص) است. از او درباره دین خود بپرسید و آنچه را به شما مى گوید حفظ کنید، که من بارها از پدرم جعفر بن محمد(علیه السلام) شنیدم که به من مى فرمود: «داشمند آل محمد از تو زاده مى شود و نامش هم نام على بن ابى طالب(ع) است و اى کاش من او را درک مى کردم.»ابراهیم بن عباس صولى گوید: هرگز ندیدم چیزى از امام رضا(ع) پرسیده شود و او پاسخش را نداند و در زمان و عصر او کسى را داناتر و آگاه تر از او نیافتم.همو مى گوید: هرگز ندیدم ابوالحسن (ع) کسى را با سخن خود ناراحت کند و هرگز سخن کسى را قطع نمى کرد. هیچ گاه - در صورت قدرت و توانایى - حاجت کسى را رد نمى کرد. هرگز پاى خود را در برابر همنشینش نمى گشود و در نزد او بر جایى تکیه نمى داد. هرگز صداى آن حضرت به قهقه بلند نمى شد، بلکه خنده آن حضرت فقط تبسم بود.حضرت(ع) همواره همراه غلامان بر سر یک سفره مى نشست و مى فرمود: هیچ کس را بر دیگرى برترى نیست مگر به تقوا و اطاعت از خداوند. یکى از همراهان حضرت در سفر امام(ع) از مدینه به خراسان چنین مى گوید:با حضرت رضا(علیه السلام) در سفر خراسان همراه بودم. حضرت با تمام خدمتکاران و غلامان بر سفره واحدى مى نشست. روزى به حضرت عرض کردم: فدایت شوم بهتر است سفره بندگان و خدمتکاران را جد فرمائید. امام فرمود: ان الله تبارک و تعالى واحد و الام واحد و الاب واحد و الجزاء بالاعمال;خداى تبارک و تعالى- که خداوند همه ما است- یکى است و همه از یک پدر و مادر هستیم و کیفر و پاداش همه بواسطه اعمال است، پس جدایى در طعام چرا؟حضرت(ع) در پاسخ مردى که به وى گفت بود «به خدا سوگند، تو بهترین مردمانى» فرمود: قسم نخور! هر کس از من متقى تر باشد و خداوند را از من بهتر بندگى نماید از من بهتر است.سخنانى از امام رضا(علیه السلام)قال الرضا(علیه السلام) لا یکون المؤمن مؤمناً حتى یکون فیه ثلاث خصال: سنة من ربه و سنة من نبیة و سنة من ولیه ; فاما السنة من ربه فکتمان السر، و اما السنة من نبیه فمداراة الناس و اما السنة من ولیه فالصبر فى البأساء و الضراء:تا کسى سه خصلت در او نباشد مؤمن نیست; سنتى از پروردگارش و سنتى از پیغمبرش و سنتى از ولى و امامش; پس سنتى که از پروردگارش باید داشته باشد راز پوشى است و سنتى که از پیغمبرش باید داشته باشد مدارا کردن با مردم است و سنتى که از امامش باید بیاموزد شکیبایى کردن در شدت و سختى است.([1])لیست العبادة کثرة الصوم و الصلاة و انما العبادة فى التفکر فى اللهعبادت به زیادى نماز و روز نیست، همانا به زیادى تفکر در آثار خداوند است.([2])دوست هر انسانى عقل اوست، و دشمن هر انسانى، نادانى اوستفضیل بن یسار از امام(ع) روایت کرده که گفت: ایمان برتر است از اسلام، و تقوا برتر است از ایمان، و یقین برتر است از تقوا و به بنى آدم چیزى بهتر و برتر  از یقین عطا نشده است.حدیث سلسلة الذهبامام در حرکتش از مدینه به خراسان به شهر نیشابور رسید مردم زیادى به استقبال امام(ع) شتافتند و از امام درخواست کردند تا آنها را با حدیثى از پدران خود خشنود سازد. امام(ع) فرمود: پدرم از پدرش و او نیز از پدرش...تا على(علیه السلام) و او از رسول خدا(ص) و رسول خدا(ص) نیز از خداوند متعال نقل فرمود که:لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابی;لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هرکس در این حصار وارد شود از عذابم محفوظ است.امام چند قدمى حرکت کردند و سپس برگشت و فرمود:بشرطها و انا من شروطها، به شرطهاى آن و من از جمله شرطهاى آن هستم([3]).مقصود امام(علیه السلام) از شرطها، اعتراف به این واقعیت است که حضرت رضا(ع) مانند پدرانشان از سوى خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است.امام و امامت از دیدگاه امام رضا(علیه السلام)عبدالعزیز بن مسلم گوید: موقعى که حضرت رضا(ع) تازه به مرو آمده بود من خدمت آن حضرت رسیدم و موضوع امامت را که مورد اختلاف بسیارى از مردم بوده و در پیرامون آن گفتگو مى کردند به خدمتش عرض کردم. حضرت تبسم کرد و سپس فرمود: اى عبدالعزیز، مردم نفهمیده اند و فریب خورده اند ; زیرا خداوند عزوجل پیغمبرش را قبض روح نفرمود تا دین را برایش کامل کرد و قرآن را ـ که بیان هر چیزى را از حلال و حرام و حدود و احکام و کلیه نیازمندى هاى بشر در آن است ـ نازل فرمود و امامت را اکمال دین قرار داد و پیغمبر(ص) رحلت نفرمود تا براى امتش معالم دینشان را بیان فرمود و راهشان را، که راه حق است، روشن گردانید و على(علیه السلام) را به پیشوایى منصوب فرمود و چیزى از احتیاجات امت را فرو گذار نکرد. در این صورت کسى که معتقد باشد خداوند عزوجل دینش را کامل نکرده است کتاب خدا را رد کرده است و آنکه کتاب خدا را رد کند بدان کافر گشته است. آیا مردم قدر و منزلت امام را در میان امت مى شناسند تا تعیین و انتخاب امام به اختیار آنان گذاشته شود؟ مقام امامت بسى بزرگتر و شأنش عظیم تر و مکانش عالى تر و عمقش ژرف تر از آن است که مردم با عقول خود بدان رسند، یا با آراى خود آن را درک کنند و یا به میل و اختیار خود امامى را انتخاب کنند; زیرا منصب امامت مقام شامخى است که خداوند عزوجل آن را پس از نبوت و خلت در مرحله سوم به حضرت ابراهیم(ع) اختصاص داد و فضیلتى است که او را بدان مشرف نمود و نامش را بلند گردانید، آنجا که مى فرماید:انى جاعلک للناس اماما و قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین([4]); من ترا براى مردم امام و پیشوا قرار دادم. ابراهیم گفت: از فرزندان من هم امام مى شوند خداوند فرمود: عهد و پیمان من به ستمکاران نمى رسد (از فرزندان تو آنهایى که ستمکار باشند لایق امامت نیستند).پس این آیه تصدى مقام امامت را براى ستمکاران و ظالمان تا روز قیامت باطل نمود و آن را در میان برگزیدگان و پاکان نهاد. سپس خداوند ابراهیم را گرامى داشت و امامت را در اولاد پاک و برگیزده او قرار داد و فرمود:ووهبنا له اسحق و یعقوب نافلة کلاً جعلنا صالحین و جلعنا هم ائمة یهدون بأمرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلواة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین;([5]) و اسحاق و سپس یعقوب را به او بخشیدیم و همه را صالح و شایسته نمودیم و آنها را امامانى قرار دادیم که به امر ما رهبرى کنند و انجام کارهاى نیک و همچنین خواندن نماز و دادن زکات را بدان ها وحى کردیم و آنان را از پرستش کنندگان ما بودند.بنابر این امامت همیشه در فرزندان (پاک و برگزیده) او بود تا این که خداى تعالى آن را به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) ارث داد و فرمود:ان اولى الناس بابراهیم اتبعوا و هذا النبى و الذین آمنوا و الله ولى المؤمنین ([6])همانا سزاوارترین و نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى کرده و به این پیامبر ایمان آورده و از او پیروى کنند و خدا ولى مؤمنان است.پس امامت مخصوص آن حضرت بود و او به دستور خداى تعالى آن را به عهده على(علیه السلام) گذاشت و سپس در میان فرزندان برگزیده او که خداوند به آنان علم و ایمان داده است جارى گشت....سپس امام رضا فرمود: امامت زمام دین و مایه نظام مسلمین و موجب صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت ریشه نمو کننده اسلام و شاخه بلند آن است. امام حلال و حرام خدا را مى داند و در اجراى حدود اهلى قیام مى کند و از حریم دین دفاع مى کند و مردم را با حکمت و پند و موعظه نیکو و برهان قاطع به راه پروردگار دعوت مى نماید.امام مانند خورشید طالع و درخشانى است که نورش گیتى را فرا گیرد و افقى است که دستها و دیدگان بدان نرسد. امام امین خدا در میان خلقش و حجت  او است بر بندگانش و جانشین او است و مردم را به سوى خدا دعوت مى کند. امام یگانه روزگار خویش است.کسى با او همطراز نباشد و هیچ دانشمندى با او برابرى نکنند....پس کیست که بتواند به مقام معرفت امام برسد و یا امکان اختیار و انتخاب امام را داشته باشد؟ آیا گمان مى کنند که امام را در غیر خاندان رسالت مى توان پیدا کرد؟ به خدا که خودشان را گول زده اند و بیهوده اى را آرزو کرده اند و از نردبان لغزنده اى بالا رفته اند.سپس امام(ع) به استناد به آیات قرآن کریم به این مطلب اشاره مى کند که بعد از آنکه پیامبر کسى را به عنوان امام معرفى کرد، طبق نص صریح قرآن، کسى را نرسد که با آن به مخالفت برخیزد.([7])و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم.على بن موسى الرضا فرمود: ایمان بر چهار رکن استوار است: توکل بر خدا، رضا به قضاء الله، تسلیم امر و فرمان خدا و واگذارى کارها به خدا.سپس فرمود بنده صالح گفت: افوض امر الى الله. وامى گذارم کارم را به خدا، پس خداى تعالى او را از مکر مکاران حفظ کرد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۰۵
مدیر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">